سفر شمال شهریور 93
سلام پسر کوچولی مامان که حالا برای خودت مردی شدی و داداش مهربون یه فرشته کوچولیی و تو خونه و نگه داری آبجیت خیلی کمکم میکنی عاشقتم پسره ماهم
ببخش عکسای مسافرتمونو دیر برات گذاشتم خودت میدونی که آبجیت خیلی از وقتمو پر کرده عسلم
93/6/9 راهی شمال شدیم و مثل همیشه تا نشستی تو ماشین خوابت برد و صبح که ساری بودیم بیدار شدی و یکسره میپرسیدی کی میرسیم به دریا کی میرسیم به مسافرت بهت میگفتم مامان ما الان تو مسافرتیم میگفتی نه اونجا که دریا هست مسافرتهمامان فدات کهاینقدر دریا رو دوست داری و مسافرت که میریم دریا باید جزش باشه
بلاخره ساعت 6رسیدیم بابلسر و پلاژو تحویل گرفتیمو شمام به مسافرتت رسیدی و راهی دریا شدی
هوا خوب بود نه مثل همیشه خیلی شرجی ،نه آفتابی ! بهمین خاطر اجازه دادم بری تو آب و کلی لب آب بازی کردی
این عکسا رو تو تراس پلاژ عباس آباد ازت گرفتم خوشگله مامان
بقیه عکسات در ادامه مطلب
دریای بابلسر
چرا اخم کردی عشقم
فکر کنم دیگه خسته شدی
ولی بهت میگفتم خسته شدی میگفتی نه!میگفتم بیا بریم باز دوباره میایم ، میگفتی:نه میخوام تا شب آب بازی کنم!!!!!!
وباز دوباره آب بازی و خنده و هیجان که تو عکستم پیداست قربونت برم من
اینجام بلاخره برگشتیم تو پلاژ بعد از یه دوش آب گرم خسته و کوفته افتادی رو کاناپه
وبلاخره با زحمت تونستم بلندت کنمو ازت عکس بگیرم
وباز دریا وشن بازی
اینم محوطه پلاژمون تو عباس آباد اینقدر رفتی تو که حسابی آفتاب سوخته شدی
تو محوطه بازی
ژستای من درآوردی پسرم
عاشقتم عشق کوچولوی من
بعدا اینکه 4 روز بابلسر بودیم 2 روزم رفتیم عباس آباد و برگشتیم خیلی بهمون خوشگذشت یه مسافرت 4نفره با تو فرشته مهربون و کوچولو که خیلیم خوش مسافرتن