سیدمحمدپارسا جونسیدمحمدپارسا جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
حلما سادات جونحلما سادات جون، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

♥پارســـــا وروجـــکــــــــ♥

دندانپزشکی رفتن پارسا در اردیبهشت ماه

1393/2/30 2:19
نویسنده : مامان جونی
347 بازدید
اشتراک گذاری

همه ماجرا از شب 12 اردیبهشت وتو مهمونی خودمونی که بمناسبت روز معلم برای خاله فایزه گرفته بودیم شروع شد بعد از مراسم شادی و تبریک و هدیه دادنامون سفره شامو پهن کردیم تا جوجه کباب آقاجون پز و نوش جان کنیم که پارسا با خوردن دومین لقمه از غذای مورد علاقش دادش به آسمون رسید و اشکش سرازیر شد و عملا شاممون کوفتمون شد هیچی دیگه دندون شازده درد گرفته بود ونتونست چیزی بخوره ومنم تمام سعیمو کردم که آرومش کنم تا اقلا بقیه بفهمن چی میخورن هرچند خیلی هم موفق نبودمو همه نگران حال پارسا بودن 

با زحمت فراوان و تو بغلم خوابوندمش وغذارو خورده نخورده عازمه خونه خودمون شدیم آخه مهمونی خونه مامانم بود اون شب خیلی سخت و بد گذشت و تقریبا تا صبح بیدار بودمو نگران حال پارسا والبته به محض رسیدن به خونه بیدارش کردمو بهش شربت استامینوفن دادم و پارسا تا صبح خوابید فردای اون شب، صبح اول وقت به کلینیکی که همیشه میریم برای دندانپزشکی زنگ زدم تا نوبت بگیرم که گفت عصر میتونیین بیان برای معاینه

اون روز 2بار دیگه بهش استامینوفن دادم تا دردش اذیتش نکنه ولی خب خیلی هم چیزی نمیخوردو بنظرم یکمی لاغرهم شده بود ولی چون بچه صبوری هست خیلی بروی خودشو ما نمیاورد که درد داره خلاصه عصر رفتیم دندانپزشکی و خانم دکتر متخصص اطفال اون کلینیک معاینه اش کردو گفت برای 3روز دیگه نوبت بدن تا ببریمش برای عصب کشی دندون 4از بالا سمت راستش

بقیه ماجرا در ادامه مطلب

چند بار از دکتر پرسیدم که آیا همکاری میکنه ؟؟؟یعنی میذاره دندونشو درست کنین؟؟و..... که دکترم هی میگفت بله خانم ، بله عزیزم، و چون دید خیلی سوالمو تکرار میکنم آخرش گفت اگه والدین اجازه بدن بچه ها همکاری میکنن منم خجالت زده حرفامو پس گرفتم و از کلینیک اومدیم بیرون وچون وقت معاینه هم پارسا آروم بود و کاملا همکاری کرد گفتم حتما بچم بزرگ شده ایشالله که میذاره دندونشو درست کنن البته از صبح کلی  باهاش حرف زدمو سعی کردم براش اونجا رو توضیح بدم تا با دکتر همکاری کنه که الحمددلله همه چیز بخیر گذشتو برگشتیم خوه ولی تا اون 3روز گذشت من کلی حرص خوردم و استرس سراپای وجودمو گرفته که خدایا آخرش چی میشه !!!آیا پارسا همکاری میکنه تا دندونشو عصب کشی کنیم؟؟؟

روز 16اردیبهشت بود که رفتیم برای عصب کشی البته تو این چند روزم من خیلی سعی کردم که ظاهرا آروم باشم تا مبادا استرسمو به پارسا انتقال بدم  در روز موعود هم باز کلی باهاش صحبت کردمو و از فواید دندانپزشکی و درست کردن دندونها و پر کردنشون براش گفتم ولی چشمتون روز بد نبینه اون روز رفتیم دندونپزشکی و پارسا هم اصلا همکاری نکرد البته بنظر شخصی من اگه دکتر منو از اتاق بیرون نمیکرد پارسا حتما بیشتر همکاری میکرد ولی چون همسری داشت ماشینو پارک میکرد و دکتر منو فرستاد دنبال تشکیل پرونده(نخود سیاه)پارسا انگار که میخوان بنشوننش رو صندلی بازداشتگاه با تمام وجودش جیغ میزدو گریه میکرد و مقاومت میکرد تا صداشو شنیدم خودم انداختم تو اتاقو سعی کردم که آرومش کنم ولی بی فایده بود و حسابی ترسیده بود ودکتر هم قبول نکرد که دندونشو درست کنه خیل ناراحت بودم ولی هرچقدر با پارسا حرف زدم راضی نشد که کارشو انجام بدن دکترم گفت بچه های غیر همکاررو باید ببرین بیمارستان تا بیهوششون کنن و دندوناشون درست کنن هیچی دیگه کارمون در اومد از همونجا مستقیم رفتیم بیمارستان دکتر شیخ تا اونجا یکم تحقیق کنیم و اگه بشه نوبت بگیریم برای کلینیک دندونپزشکی اونجا که اون روز وقتاشون تموم شده بود و برگشتیم خونه 

کلی تو اینترنت تحقیق کردمو اینور و اونور گشتم و با شوهر خالم که اونم دندونپزشک متخصص اطفال البته تو تهران هست مشورت کردم وبالاخره به این نتیجه رسیدم که بین 4تا 10 دندون خراب رو میبرن اتاق عمل و برای کمتر از اون من اصلا راضی نشدم که پارسا رو ببرم بیمارستان پس تحقیقم رو درباره دکترایی که بچه های غیر همکاررو قبول میکردن شروع کردم و آخر سر یه کلینیک پیدا کردیم که اکثر بچه های غیر همکاررو انجا دندوناشونو درست میکردن کلینیک فارابی تو خیابون ملاصدرا باهشون تماس گرفتمو ووقت معاینه گرفتیمو پارسا رو بردیم اونجا محیطش خیلی عالی بود کلی اسباب بازی و فضای بازی و تاب و سرسره و......که بچه هارو سرگرم میکرد پارسام به محض ورود رفت سراغ سرسره تا نوبتمون شد پارسا همونجا مشغول شد بعد که صدامون کردن باز پارسا داشت شروع میکرد که نزاره دکتر معاینش کنه خانم دکتر گفت خودتون دراز بکشینو پارسا رو بغلتون درازش کنین با سختی زیاد با این شکم قلنبم دراز کشیدم و پارسارو یکوری بغل کردم تا معاینش کنن گفتن که 2تا دندون عصب کشی داره ک یکیش اورژانسیه واینکه 2راه داره یا اینکه دندونشو بکشیموفضا نگه دار بزاریم براش و یا اینکه عصب کشی کنیمو روکش بذاریم که البته چون ریشه دقیق معلوم نیست که وضعیش چطوره احتمال 50 به 50 هست که قابل نگهداری باشه و ممکنه باز آخرشم مجبور شیم بکشیمش ولی ما بااینکه هزینش بیشتر هم بود تصمیم گرفتیم که عصبکشی کنیم و روکش بزاریم  اول از دندونش عکس گرفتن که اینبار دیگه همسرس پارسا رو برد تو اتاق مخصوص رادیولوژی تا عکس دندونشو بگیره کهپارسم کاملا همکاری کرد و اصلا نا آرومی نکرد و سریع عکسش آماده شد و دکتر دست بکار شد وباز هم اینبار دوباره مارو بیرون کردن هرچقدر بهشون گفتم من پیشش باشم بیشتر همکاری میکنه ولی بخرجشون نرفت که نرفت یکی از نرساش که تازه فهمیده بود که من حامله ام میگفت نه مامان جون برای حالش شما خوب نیست که اونجا باشین خانم دکتر خودشون میدونن که چطور راضیش کنن ولی این صدای جیغ ممتد پارسا بود که تو گوشم بودو اصلا نمیذاشتکه حتی یک قدم برم اونورتر از اون اتاق نرسه می گفت و اصرار داشت که برین تو محوظه بشینین اگه لازم باشه صداتون میکنیم ولی منکه پارسا کاملا میشناختم و میدونشستم که بدون من واینمیسته نمیوتنستم از اونجا دور شم و در یکه لحظه که احساس کردم صداش قطع د و رفتم از لای در ببینم که چیشده دیدم که بله ساکشنو که گذاشتن دهنش اوغ زده و داشته خفه میشده که برگردونش و ادرن میزنن پشتش نمیدونین چه حالی شدم خودمو سراسیمه رسوندم بالا سرش وشروع کردم به آروم کردنش خیل بهتر شد اقلا راضی شد که دراز بکشه ولی خب بازم گاهی مقاومت میکرد ایندفعه خودشون همسری رو هم صدا کردن که بیاد دستاشو بگیره 

محمد نشسته بود رو پاهاش چون خیلی لگد میزد و دستاشو هم محکم گرفته بود  منم سرش تو بغلم محکم نگهداشتم که تکون نده ولی خب اون جیغ میزد بدون یک لحظه خستگی ولی دکتر هم به هیچکدوم از کاراش توجه ای نداشتو کارخودشو میکرد خیلی خوشم از خونسردی دکتر که انگار نه انگار که پارسا داره چیکار میکنه

با خونسردی تمام کارشو انجام داد و دندونشو عصبکشی کردو چون یکم چرکی شده بود براش پانسمان گذاشت تا دارو استفاده کنه وچرکش خوب شه بعد ببرمش برای پرکردن نهایی آخرشم با اون همه شلوغی و سر صدایی که راه انداخته بود یه عدد تفنگ و یه توپ مینی بسکتبال از دکتر جایزه گرفته برگشتیم خونه بهش داروهاشو دادم چندتا سی دی باب اسفجی هم از ما جایزه گرفتو رفتیم خونه مامانم اونجا سی دی هارو یکی پس از دیگری نگاه کرد و منم که هلاک شده بودم از خستگی و انگار که با دستام کوه کندم از شونه و کتفم هیچی نمونده بود ولی خب خوشحال بودم که همون موقع اعتراف میکرد که دردش آروم شده و میذاره دوباره خانم دکتر دندونو درست کنه  ادامه ماجرامون باشه برای بعد خیلی خسته شدم برای تایپ همیناخسته

این پست عکس دار خواهد شد

پسندها (6)

نظرات (2)

بــــــــــــاران
10 خرداد 93 13:00
واااااااااااااااای عزیزم چی کشیدی فاطمه جون الهی دیگه پارسایی از این مشکلا براش پیش نیاد
مامان جونی
پاسخ
ممنون عزیزم واقعا روزای بدی بود خیلی سخت گذشت ایشالله که برای هیچ بچه ای درد و مریضی نباشه
مامان خمبل و فنقول
25 خرداد 93 3:58
میگن روکش فلوراید خیلی خوبه برا بچه ها بگین دکتر این کارو برا پارسا جونی انجام بده که ان شاء لله از این به بعد نیاز نشه بره دندون پزشکی
مامان جونی
پاسخ
آره عزیزم انجام دادیم براش باز ۴ماهه دیگه باید تکرار بشه اینارو میخواستم در ادامش بنویسم که هنوز وقت نکردمممنون بابت راهنماییت