سیدمحمدپارسا جونسیدمحمدپارسا جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
حلما سادات جونحلما سادات جون، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

♥پارســـــا وروجـــکــــــــ♥

هیچ وقت فراموشت نمیکنم

1393/4/14 0:20
نویسنده : مامان جونی
281 بازدید
اشتراک گذاری

پارسای شیرین زبون من

چند روز پیش برای خرید نون تازه آماده رفتن به نونوایی با اتفاق بابا جونش بود دم رفتن:

محمدپارسا:مامانی شمام میای بریم نونوایی؟

من:نه مامان شما برین من تا اومدنتون سفره رو آماده میکنم

محمدپارسا:خب نمیترسی تنهایی!!!!!؟؟؟

من : نه مامان!!!از چی بترسم شما زود میرینو بر میگردین

محمدپارسا :باشه مامان ما زود برمیگردیم نترسیااااااا

من: باشه قربونت برم منتظرتونم و با چند تا بووووس فرستادمش بره

تا دم در رفته باز برگشته 

محمد پارسا : مامانی یه چیزی تو گوشِت بگم ؟!!!

من :آره فدات شم بگو مامان

اومده دم گوش من دوتا دستای کوچولوشو گذاشته کنار دهنشو گوش من

محمد پارسا:محبت مامانی من هیچ وقت فراموشت نمکنممحبت

من:تعجبمحبتبغل یعنی ذوق مرگ شدم رفت !

فدای مهربونیات بشم مادر ،قربون شیرین زبونیات گل خوشبوی مامان ، نزدیک بود همونجا درسته قورتت بدم

پ ن: تا رفتن و برگشتنشون من فول انرژی سفره رو آماده کردم و هیچ وقت تو این چند روز به این سرحالی نبودم وخستگی تمام کارهامو سنگینی باری که همراهمه رو فراموش کردم و انگار جون تازه ای گرفتم 

مگه یه مادر از دنیای مادر و فرزندیش چی میخواد؟ دلم خوشه به همین مهربونیات بند دلم 

پ ن2:من و همسرم هیچ وقت عادت نداریم در حضور پارسا اینطور حرفای عشقولانه رو بزنیم  و حالا من نمیدونم که این جمله قشنگ ،که هیچ وقت برام تکراری نمیشه رو از کجا و چه جوری یاد گرفته هر چی هست ک من عالمی دارم با اینطور حرف زدنش این روزاااااا

 

پسندها (7)

نظرات (7)

بــــــــــــاران
14 تیر 93 9:46
عززززززززززززززیزم بغض نشست تو گلوم از مامان مهربونی چون تو بایدم پسرناز و شیرین زبونی مثل محمدپارسا تربیت بشه خیلی خیلی خوشحالم واسه حسهای قشنگت /چه حسی بالاتر از حس قشنگ مادری هست کمتر زنی میتونه این حسو با چیز دیگه ای عوض کنه /همینکه تصور میکنم یه روز پسرم دستشو به طرفم دراز میکنه تا بغلش کنم دلم هررررررررری میریزه چه برسه به لحظه ای که... خداروشکر واسه دلگرمیات فاطمه جان
مامان جونی
پاسخ
فدات بشم مهربونم ممنونم ازت که هر روز بهمون سر میزنی عزیزمایشالله تو هم تمام این روزا رو حس میکنی تو هم با اون دل مهربونت حتما امیر عباستم پسر مهربون و شیرینی خواهد بود
ارام
15 تیر 93 21:57
الااااااااااااااااااااااااااااااااااااااهی!فدای این پسر با احساست راستی اون لهجه مشهدی من شنیده بودم پیرزنه میگه کلیاماکو؟یعنی کلید ما کجاست؟
مامان جونی
پاسخ
ممنون عزیزم خدا نکنهواقعااااا!!!! احساس کردم شنیدیش ولی خب همون یکی رو داشتم آخه هرچی لهجه دار داشتم و پاک کرده بودمولی من دیروز کلی بهت خندیدم البته به خودت نه!! به لهجه مون
شادی
18 تیر 93 10:25
ای جانممممممم. خدا حفظش کنه. منم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.پسر مهربوننننننننن.
مامان جونی
پاسخ
واقعااااممنونم عزیزم
بابا و مامان
18 تیر 93 13:31
فدای دل مهربونت عزیز دلم
مامان جونی
پاسخ
خدانکنه خاله جون
مامان خمبل و فنقول
19 تیر 93 1:37
آخی
مامانِ عسل
22 تیر 93 13:17
خدا حفظ کنه این شیرین زبون خوردنی را
مامان جونی
پاسخ
ممنونم عزیزم خدا دخمل شیرین و دوست داشتنی شما رو هم حفظ کنه
مامان شادی
23 تیر 93 13:04
بعد از مدتها اومدم نی نی وبلاگ اول اومدم خونه شما با خوندن مطلب اشک تو چشام جمع شد...الهی زنده باشین و سلامت این کوچولوی نازم رو ببوس
مامان جونی
پاسخ
ممنون که بهمون سر زدی عزیزم ولی کاشکی بیشتر بیای نی نی وبلاگ آخه ما خیلی دلمون براتون تنگ میشهشمام کوچولوهاتو ببوس عزیزم