خاطرات یه روز خوب توحرم اقا موسی الرضا
سلام نفس مامان. امروز با مامان جون رفتیم حرم اخه تو همش میگفتی :مامانی بریم اقاموسی الرضا٠اقا دعوتمون کرده .باهم رفتیم دارالقران من کلاس حفظ داشتم ساعت ٨ تو حسابی بازی کردی مامان جون برده بودنت مهدالرضا ولی اینقد که ماشالله وروجکی اصلا تواونجام نشستی مربیها هم گفتن شما هنوز کوچولویی و نمیتونی یه جا بشنی !!!!!!!!!!!!!ایشالله ٥سالت که شد بیا اینجا بازی!lمثلیکه بهت خیلی خوشگذشته بود وقتی رفته بودین از سقاخونه اب بخورین تو ایون طلا اقا به قول خودت عمو حاج اقا ( حاج آقا موسوی ) رو دیده بودی عمو هم بهت نبات تبرکی داده بودن راستی شعرای جدیدتم خیلی خوب میخونی
ای گل گلها سلام مهدی زهرا سلام
آقای مهربونم درد و بلات به جونم
مکه یا کربلایی ؟ نمیدونم کجایی ؟
ولی تا زنده هستم منتظرت نشستم
دلم برات تنگ میشه دوستت دارم همیشه
دل شده مبتلاتون قربون اون چشاتون
خدا نگهدارتون صدقه میدم براتون
الاهی باد و بارون گرد وغبار خزون
نبینه روی ماهت خدا پشت و پناهت
جون میکنم فداتون خار نشینه به پاتون
آقای خوبم کجایی؟ که از سفر میایی؟