خونه ی پارسا وروجک هزارتا قصه داره!!!
این روزا پارسای عزیزم داره دوران نقاهت سرماخوردگی رو میگذرونه از هفته پیش کارای محیرالعقول پسرم شروع شده بود هرجا از خونه رو که از دید خودش مناسب بود تبدیل میکرد به خونه برای خودشو اینطوری خودشو سرگرم میکرد ومشغول بازی میشد منم بدم نمیومد و بهش چیزی نمی گفتم چند باریم مهمونه خونش شدم اونم حسابی ازم پذیرایی میکرد
بد بختی اینجا بود که اگه کاری داشتم هم بهم اجازه نمیداد از خونش برم بیرون ومیگفت مامان جون شما بشین تو خونه من ،من میرم کارتو انجام میدم خونه هایی که میساخت ابعاد و اندازه های مختلفی داشت بعضیاشونو محکم ومطمعن درست میکردمثلا با چادر و آباژور و میز عسلی و چترو ........بعضیاشونم به یه فوت بندبود خلاصه هر جوری بود خودشو سرگرم میکردجالبتر اینجا بود که بعضی وقتا منو تو خونش میذاشتو خودش میومد بیرونو تلویزیون نگاه میکرد وقتی منم میومدم بیرون شاکی میشد که اِاِاِ مامان جون چرا از خونه من رفتی
از بعضی از خونه هاش عکس دارم ولی از خیلیاشم عکس ندارم ...
وحالااااااااااااااااا خونه های آقا پارسا..........
تورو خدا خونه رو دارین رفته زیر آینه کنسول با کوسنها خونه ساخته وتلویزیون تماشا میکنه خوشبختانه من تو اینطور خونه هاش جا نمیشدم
برای دیدن بقیه خونه هاش لطفا برین به ادامه مطلب
اینم یکی دیگه ست
فقط سقف این خونشو نگاه کنین!!!حفاظ جلویه تابشو پیچشو باز کرده آورده بستش به منبتای مبلو پیچش کردهخرابه سقفه خونه تم مادر
اینجا رو داشته باشین بین کابینتای آشپزخونه!!!
زیر کشوهای آشپزخونه
قیافه پارسا رو دارین توروخدا شکل این شکلکه شده دقیقا مگه نه!!!
این یکیش شاهکار والا
شیرای آب قدیمی رو که همسری عوضشون کرده وگذاشته برای روز مبادا کنار رفته از تو تراز در آورده گذاشته رو دستگیره کابینتا!!! بچم آخر خلاقیته
حالا اینجا رو داشته باشین رفته زیرشون نشسته میگه اینجا حموم خونمه مامان جون بذار سرمو بشورم زیرشاینام منم
اینم پارکینگ خونش
حالا ما چه فکری کردیم ؟!؟!هرچی نشستیمو باهاش بازی کردیمو هی امروز و فردا کردیم و گفتم شاید اینکارا رو فراموش کنه و یادش بره دیدیم نه اینبار فایده ای نداره که نداره! مثل اینکه اینکارا نمیخواد ازسرش در بره
در نتیجه مجبور شدیم و رفتیم این خونه رو براش خریدیم وحالا آقا پارسا که چند روزی بود برطبل استقلال میکوبیدن ،کاملا خونه دار شدن ویا به عبارتی صاحبخونه
البته این عکسارو در نبود شازده گرفتم ،آخه پارسا جون خواب بودن
خونه نو مبارک سید محمد پارسای گلم ایشالله دومادت کنم و بیام خونه خود خودیت عزیزه مادر
البته بدم نشد آخه میبرمش تو خونشو کلی خوراکیم با خودم برمیدارم و میریم اون تو وباهم بازی میکنیمو خوراکی میخورانیم !!!البته گاهیم میخوریم حتی بعضی وقتا همون تو هم میخوابه اینم از این روزای من و پارسای مستقل بعدا عکس خونه رو با صاحبخونه ش میزارم فعلا تا بعد