طرقبـــــــــــــه
جمعه بعد از جلسه آل یاسین رفتیم طرقبه با مامان جون واکی جون دیر رفتیم و زود برگشتیم تو راه حالت بد شد نمیدونم چرا !!!!!ولی گلاب بروتون بالا اوردی برای عصرانه سیب زمینی با روغن قلم گاو برات سرخ کردم مامان جون که میگفت روغن قلم براش سنگین بوده سر دلش سنگینی کرده برای همینم بالا اورده بالاخره بعدش حالت خوب شد وسر حال شدی فکر کنم واقعا سنگین بود برات!!! کلی آلوچه خوردی و بعدشم یکم بستنی خوردی حالا از اون روز هر وقت چیزی رو که دوست نداری بهت میدم بخوری میگی نه مامان جون برام سنگینه!!!!اینم منم
عکساشو تازه امروز اپلود کردم واسه همینم دیرتر این پستو گذاشتم
اینجام رفته بودیم بستنی بخوریم جاتون خالی خیلی خوشگذشت
ا
اینم عکسای مسواک زندن دیشبته وقتی کوچولو بودی با هر بد بختی بود با این مسواک انگشتیا برات مسواک میزدم ومواظب بودم که دندونات خراب نشه حالا که بزرگ شدی وباید خودت مسواک بزنی بازم با التماس و خواهش شاید گاهی وقتی یه مسواک اونم بدون خمیر دندون بزنی از کوچیکیت از خمیر دندون متنفر بودی البته از این خمیر دندونای قابل خوردن برات خریدیم که اگه یه موقع قورت دادی چیزیت نشه ولی اصلا راضی نشدی با خمیر مسواک بزنی
همیشه از کسایی که تو خونه راه میرفتن و مسواک میزدن بدم میومدولی حالا یکیشون نصیبم شده که نه تنها ازش بدم نمیاد بلکه قربون صدقه دست و پای بلوریشم میشم تا یه مسواک خالی به دندوناش بزنه اینجام تنها به طور نمادین شازده دارن تو دستشویی مسواک میزنن تا ازش عکس بگیرم اینم به بهانه عکس اینجا وایستاده وگرنه در همه حال مسواک میزنه حتی دراز کشیده!!!!!!!!!!
دراز کشیدشم بعدا عکسشو میگیرم ومیزارم!!!!!