سیدمحمدپارسا جونسیدمحمدپارسا جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
حلما سادات جونحلما سادات جون، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

♥پارســـــا وروجـــکــــــــ♥

ویروسهای لعنتی خونه ی ما هم اومدن !

1392/8/14 18:20
نویسنده : مامان جونی
259 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح که از خواب بیدار شدی احساس کردم  یکمی سرت داغه گفتم شاید چون هنوز خوابت میومده و میخواستی بخوابی و زود بیدار شدی داغی آخه همبشه همینطوری وقتی خوابت میاد دستات و سرت داغ میشه(البته من خودمم همینجوریم)ظهر بود که مادر جون اومد خونمون آخه آقا جونِ بابا جون رفته بود باغشون و مادر جون تنها بود منم گفتم بیاد اینجا عمه بی بی زهرا بعد از 23 روز از کربلا میومد میخواستیم بعداز ظهر بریم دیدنشون ظهر بود که نمیدونم میخواستس چیو تو دست شوره توالت بشوری کهحسابی خودتو خیس کرده بودی وقتی دیدم اینطوری شدمتعجبگفتم چرا اینقدر خودتو خیس کردی بدو بدو رفتی سمت حموم وگفتی میخوام برم حموم منم دیدم عصر میخوایم بریم مهمونی گفتم باشه لباساتو درآوردم توهم عادت کردی قبل از حموم کلی از اسباب بازیاتو میبری تو حموم و میشوریشونو آب بازی میکنی بعدا من میشورمت و میایم بیرون دیروزم طبق معمول همین کارارو کردی (پکیج تو حموم روشن بود و حموم گرم بود)و اومدیم بیرون سریع سرت رو سشوار کردم ولباس پوشوندمت ناهار ماکارونی درستیده بودم ولی برعکس پیش بینی من که همیشه ماکارونی رودوست داری و خوب میخوری هیچی نخوردی البته قبل از اینکه ببرم حموم برات کوکو سبزی درستیدم و بعنوان میان وعده همه کوکوتو خوردی ولی موقع ناهار با اینکه آب بازی کرده بودی و دلم میخواست همه غذاتو بخوری نخوردی کم کم بهانه هات شروع شد دست زدم به پیشونیت داغ بودی بهت استامینوفن دادم ورو پام درازت کردم خوابیدی فک کنم از نوزادیت دیگه رو پام نخوابیده بودی تا دیروز 1ساعت بیشتر نخوابیده بودی که مادر چون میخواست نمازمغرب بخونه و رفت وآمدش زیاد شد تو هم بیدار شدی گفتی جیش دارم بردمت دستشویی احساس کردم شکمتم داغ گفتم بریم بخوابیم گفتی بریم رفتیم تو اتاق ولی نخوابیدی گفتی بریم خونه عمه بی بی زهرا کاملا بی حال بودی 

آماده شدیم و رفتیم بیرون تو که همیشه تو ماشین اینقدر آتیش میسوزونی و هی میری عقب هی میای جلو ساکت و آروم کنار مادر جون دراز کشیده بودی نزدیکای اونجا بودیم که داشت خوابت میبرد اما وقتی رسیدیم خیلی بی حال بودی و بیدار شدی اونجام کاملا بیحال نشسته بودی هیچی نمیگفتی و حتی بازیم نمیکردی که برای همه سؤال شده بود که چرا اینطوریی؟؟ کم کم حالت بدتر میشد اومدی بغلمو نمیخواستی پاشی دوباره درازت کردم رو پام  هر چقدر التماست کردم که یکمی استامنوفن بخوری نخوردی کاپشنتو کشیدی رو صورتتو خوابیدی تنت مثل کوره داغ شده بود قبل از اینکه بخوابی میگفتی دلمم درد میکنه خیلی ترسیده بودم آخه اگه سرما خورده دلش چرا درد میکنه؟؟؟؟عمه عالیه هم نگرانت شده بود میگفت چیکارش کنیم چرا اینطوری شده طفلک خیلی حالت بدتر میشد تو راه که داشتیم میرفتیم خونه عمه زهرا 7 بار ناد علی برات خوندم و گفتم شاید ایشالله زودتر خوب شی دیگه واقعا داشتم داغون میشدم تو اون همه سر و صدا خوابت برده بود و نمیتونستی چشماتو باز کنی  اونجام هیچی نخوردی غیر از 1موزآخرشب که داشتیم برمیگشتیم دیگه واقعا حالت بد شده بود تنت مثل کوره میسوخت فکر کنم حزیونم میگفتی بلاخره راضیت کردم یکم استامینوفن خوردی تو ماشین تا خونه اشکام میریخت نمیدونستم چیکارت کنم رفتیم یه عطاری که میدونستیم 24 ساعته بازه روبروی حرم امام مهربونیا اشکم همینطور میریخت و دلم حسابی شکست گفتم خدایه امام رضا بچه مو بخودت میسپارمگریه اومدیم خونه حالت خیلی بهتر شده بود تبت اومده بود پایین و اشتهاتم باز شده بود گفتم فرنی میخوری؟سوال گفتی آره ذوق مرگ شدم رفتم تو آشپزخونه جوشونده ها رو گذاشتم رو اجاق و سریع آرد برنج و شیرم ریختم تو قابلمه و فرنی رو درستیدم  چند تا نبات از سفره صلوات وچند تام از حرم داشتم اونارم اندختم تو فرنی و جوشنده ،یه بشقاب فرنی خوردی ولی یه قورت بیشتر جوشتده رو نخوری ولی بازم خدا روشکر میکردم کلی خوشحال بودم قلبکه اقلا یکم چیزی خوردی با خودم میگفتم باید تا صبح بیدار باشم احتمالا خوابش نبره ولی خدارو شکر خوابیدی تا صبح ساعت 8بیدار شدی باز داشتی داغ میشدی شربتتو دادم و دوباره خوابیدی تا 11 الحمدلله ازوقتی بیدارشدی بهتری ناهارم  چلو ماهیچه درستیدم ناهارم خوب خوردی ولی احساس میکنم یکم لاغر شدی ولی خدارو شکر میکنم تنت سالم باشه و باز پاشی برام شیطونی کنی لاغریت اصلا مهم نیست از بعد از ظهر تقریبا بهتری و یکم داری شلوغی میکنی  البته شربتاتو قطع نکردم چون نزدیک ساعت شربتت که میشه باز بی حال میش راستی عسلم از صبح یکم جوشنده خوردی و 2 استکانم آب پرتقال برات گرفتم که خوردی  امیدوارم ای ویروس لعنتی زودتر از خونه ی ما بره بیرون اوهعمه بی بی زهرا برات یه حباب ساز سوغاتی آورده بود عکسشو میذارم برات دیشب که اینقدر حالت بد بود هیچی نفهمیدی ولی از صبح داری باهاش بازی میکنی امشبم مامان جونِ اکی جون اینا دارن میرن تهران 3-4 روزه تنها میشیم البته خاله فایزه هست ولی خب هیچکی مامان آدم نمیشه امیدوارم تن همه نی نی ها همیشه سالم باشه و شادی و خنده رو لباشون و دل مامانا هم خوشحال از این شادی و هیچ بچه ای  روی زمین مریض نباشه وهمه مسافرا به سلامتی به خونه هاشون برگردن 

الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی امیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

راضیم به رضای تو ای پروردگار مهربون

  مامان فدات شه که 1روزه اینقدر لاغر شدیقلب


 پ ن:تنها شیطونی که دیشب کردی این بود که خودت رفته بودی سراغ چمدونای عمه جون و این فیله رو انتخاب کرده بودی وآوردیش پیش من عمه هم اینطوری شده بودتعجب بعدشم مُرده بود از خنده میگفت اینو تو از کجا پیدا کردی وروجک ،احتمالا چیزای دیگه ای هم برات آوردن که بعدا عکساشو میزارم جیگرمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامان یاسمن و محمد پارسا
14 آبان 92 18:36
الاهی طفلک مامان


الهی هیچ بچه ای نشه که مامانش از غصه آب میشه ممنون عزیزم
الناز مامان طاها
14 آبان 92 18:46
اخي عزيز دلم بازم خدا رو شكر كه بهتر شديطاها هم اين حباب ساز و داشت خرگوششو ولي بيچاره نابود شدعزيزم تو اين ايام خيلي التماس دعا دارم


ممنون عزیزدلم احتمالا اینم 1هفته دیگه نابودهمحتاجیم به دعا الناز سادات عزیزم تو یه پله به خدا نزدیکتری آخه تو سیدی!منم از توالتماس دعا دارم
مامان تینا و رایان
14 آبان 92 19:12
ای وااااییی الهی بگردم...من از تب متنفرم..بچه تا تب میکنه نصف میشه.چی کشیدی مامانی خوش به حالتون پیش امام رضا هستین تا دلتون میگیره یه دعا میکنین و میرین زیارت و دلتون باز میشه.ایشالا دیگه تب نکنه..اگه دیدی تا فردا تبش قطع نشد ببرش دکتر که به آخر هفته نکشه..این حباب ساز هم خیلی با مزه است تینا کوچیک بود خرگوشش رو داشت..اهنگ میزد و حباب میداد

ممنون عزیزم آره خیلی بهم ریختم، ما نایب الزیارتون هستیم ایشالله بزودی قسمتتون بشه، چشم عزیزم ممنون از راهنماییت الان که الحمدلله بهتره دقیقا این فیله هم آهنگ میزنه و حباب میده پارسا 2تا خودش داشت یکی تفنگی یکیم خرگوشی هر دو شون نابود شده اینم احتمالا تا 1هفته دیگه همونطوری میشه
مامان تینا و رایان
15 آبان 92 7:42
عزیزم پارسا چطوره؟خوبه؟ایشالا دیشب راحت خوابیده


ممنون عزیز دلم الحمدلله خیلی بهتره تبش قطع شده یکم علایم سرما خوردگی داره ،آبریزش بینی و گاهی وقتیم یه سرفه میکنه دیشب خوب خوابید قربونت محبتت برم که به فکرمونی
باران
15 آبان 92 11:36
سلام فاطمه جون/خداروشکر پارسا بهتر شد دیشب همش دعاش میکردم


ممنون عزیز دلم حتما به دعاهای شما دوستای خوبم بوده مهربونم
باران
15 آبان 92 11:40
عزیزم بهش شلوار بپوشون پا که گرم باشه زودتر خوب میشه اینطوری دستشویی بره تازانو خیس میشه بازم سرماخوردگیش خدانکرده برمیگرده/تو خونه هم اسپند دود کن/یا یه حبه سیر بزار رو آپن میکروبارو جذب میکنه به خودش/


باشه ممنون کد بانو عزیزم ازبس پاهاش داغ بود مجبور شدم شلوارک بپوشمش تا یکم خنک تر شه اسفندم میدودم من پیاز میذاشتم چشم سیرم میذارم مامان آینده
مامان یاسمن و محمد پارسا
15 آبان 92 14:43
بفرمایید خصوصی


اومدم عزیزم
مهسا مامان نورا
15 آبان 92 15:08
عزیز دلمی خاله پارسا شما هم؟ خیلی ناراحتت شدم امیدوارم هرچه زودتر خوب شی عزیزممن واست دعا میکنم.


ممنون عزیزم آره این ویروسای لعنتی خونه ما هم اومدن! قربونه مهربونیت گلم الحمدلله امروز خیلی بهتره مرسی التماس دعا
مهسا مامان نورا
15 آبان 92 15:29
وای خدای من خیلی قالبت خوشکل شده.دوستش دارم


ممنون مهربونم
الناز مامان طاها
15 آبان 92 15:43
سلام گلم حال عزيز دل خاله چه طورهبهتر شده


ممنون مهربونم آره به دعایه شما دوستای گلم الحمدلله خیلی بهتره ممنون که هستی عزیز دلم
باران
15 آبان 92 16:45
تو گپ زیر پام علف سبز شد رفتمحتی میس انداختم نیومدیخواستم حال پارسارو بپرسم


واقعا شرمندتم ببخش اصلا نتونستم بیام آخه پارسا بهانه گیری میکرد شدید!!! البته 1-2بار اومدم تو آف بودی گوشیمم تو اتاق بوده اصلا صداشو نشنیدم ببخش گلم شب که داشتیم میرفتیم مهمونی میس تو دیدم!!! الانم که برگشتیم گوشیمو اونجا جا گذاشتم بنابر این فردا گوشی ندارمفردا بهت سر میزنم
مهسا مامان نورا
16 آبان 92 14:11
خصوصی داری


اومدم گلم
مامان تینا و رایان
16 آبان 92 18:18
سلام عزیزم...پارسا جونی بهتره؟
از اونجایی که این گل خوشگل باب اسفنجی دوست داره واسش یه قالب وبلاگ باب اسفنجی پیدا کردم..این لینکی که میدم پایین صفحه واسه نی نی وبلاگ لینک دانلود قالب رو گذاشته که اول میتونی ببینی بعد دانلودش کنی
http://beni.niniweblog.com/pageSpongeBob.php


سلام عزیزدلم من که فعلا بخاطر عزای آل الله قالبمو سیاه پوش کردم ولی اگه خواستم تغییرش بدم حتما اینو میذارم پارسام بهتره خدارو شکر سرفه هاش بیشتر شده ولی خوب روی هم رفته حالش خیلی بهتره ممنون از محبتت گلم
علامه کوچولو
16 آبان 92 18:58
سلام بانو
عزاداریهاتون قبول التماس دعا
امشب به یاد علی اصغر علیه السلام کوچولوی نازت رو ببوس


ممنون عزیزم عزاداریهای شمام قبول مهربونم منم از شما التماس دعای مخصوص دارم محمد باقر عزیز رو ببوس گلم
شادی
17 آبان 92 20:28
الهی عزیزم. امیدوارم الان بهتر باشی.

برای آوینا هم دعا کن عزیزم.


ممنون عزیزدلم آره حتما براش دعا میکنم طفلک آوینا جونم از دست این سویای لعنتی چی شده حالش!!!! منم دلم براش کباب شد !از قبل هم از سویا خوشم نمیومد الان دیگه ازش متنفر شدم ببوس خوشگله خاله رو
الناز مامان طاها
17 آبان 92 21:43
سلام بر فاطمه بانوحال سيد پارسا خوب شد يا نه


سلام بر الناز سادات عزیزم الحمدلله از اون روزش بهتره ولب پروسه جدیدی به اسم سرفه کردن رو داریم طی میکنیم دعا کن این پرسه هم بزودی تموم شهممنون که کنارمونی عزیزدلم
الناز مامان طاها
17 آبان 92 23:38
خيلي پرهيز غذايي رو واسش رعايت كن كه سرفه هاش ادامه پيدا نكنه


چشم عزیز دل مهربونم
مامان تینا و رایان
18 آبان 92 12:53
حال پسر گلی چطوره؟سرفه ها بهترن؟


ممنون عزیز دلم زاتدین رو براش خریدم الحمدلله سرفه هاش بهتره منون بابت راهنماییت ولی بردمش دکتر
مامان خمبل و فنقول
19 آبان 92 22:57
آخی
الهی
خاله جون
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد

چقد دلم سوخت عکسشو دیدم
ایشالا همیشه سلامت باشه
تا مامانشم غصه نخوره




ممنون عزیزم ایشالله همه بچه ها همیشه سالم باشن