ویروسهای لعنتی خونه ی ما هم اومدن !
دیروز صبح که از خواب بیدار شدی احساس کردم یکمی سرت داغه گفتم شاید چون هنوز خوابت میومده و میخواستی بخوابی و زود بیدار شدی داغی آخه همبشه همینطوری وقتی خوابت میاد دستات و سرت داغ میشه(البته من خودمم همینجوریم)ظهر بود که مادر جون اومد خونمون آخه آقا جونِ بابا جون رفته بود باغشون و مادر جون تنها بود منم گفتم بیاد اینجا عمه بی بی زهرا بعد از 23 روز از کربلا میومد میخواستیم بعداز ظهر بریم دیدنشون ظهر بود که نمیدونم میخواستس چیو تو دست شوره توالت بشوری کهحسابی خودتو خیس کرده بودی وقتی دیدم اینطوری شدمگفتم چرا اینقدر خودتو خیس کردی بدو بدو رفتی سمت حموم وگفتی میخوام برم حموم منم دیدم عصر میخوایم بریم مهمونی گفتم باشه لباساتو درآوردم توهم عادت کردی قبل از حموم کلی از اسباب بازیاتو میبری تو حموم و میشوریشونو آب بازی میکنی بعدا من میشورمت و میایم بیرون دیروزم طبق معمول همین کارارو کردی (پکیج تو حموم روشن بود و حموم گرم بود)و اومدیم بیرون سریع سرت رو سشوار کردم ولباس پوشوندمت ناهار ماکارونی درستیده بودم ولی برعکس پیش بینی من که همیشه ماکارونی رودوست داری و خوب میخوری هیچی نخوردی البته قبل از اینکه ببرم حموم برات کوکو سبزی درستیدم و بعنوان میان وعده همه کوکوتو خوردی ولی موقع ناهار با اینکه آب بازی کرده بودی و دلم میخواست همه غذاتو بخوری نخوردی کم کم بهانه هات شروع شد دست زدم به پیشونیت داغ بودی بهت استامینوفن دادم ورو پام درازت کردم خوابیدی فک کنم از نوزادیت دیگه رو پام نخوابیده بودی تا دیروز 1ساعت بیشتر نخوابیده بودی که مادر چون میخواست نمازمغرب بخونه و رفت وآمدش زیاد شد تو هم بیدار شدی گفتی جیش دارم بردمت دستشویی احساس کردم شکمتم داغ گفتم بریم بخوابیم گفتی بریم رفتیم تو اتاق ولی نخوابیدی گفتی بریم خونه عمه بی بی زهرا کاملا بی حال بودی
آماده شدیم و رفتیم بیرون تو که همیشه تو ماشین اینقدر آتیش میسوزونی و هی میری عقب هی میای جلو ساکت و آروم کنار مادر جون دراز کشیده بودی نزدیکای اونجا بودیم که داشت خوابت میبرد اما وقتی رسیدیم خیلی بی حال بودی و بیدار شدی اونجام کاملا بیحال نشسته بودی هیچی نمیگفتی و حتی بازیم نمیکردی که برای همه سؤال شده بود که چرا اینطوریی؟؟ کم کم حالت بدتر میشد اومدی بغلمو نمیخواستی پاشی دوباره درازت کردم رو پام هر چقدر التماست کردم که یکمی استامنوفن بخوری نخوردی کاپشنتو کشیدی رو صورتتو خوابیدی تنت مثل کوره داغ شده بود قبل از اینکه بخوابی میگفتی دلمم درد میکنه خیلی ترسیده بودم آخه اگه سرما خورده دلش چرا درد میکنه؟؟؟؟عمه عالیه هم نگرانت شده بود میگفت چیکارش کنیم چرا اینطوری شده طفلک خیلی حالت بدتر میشد تو راه که داشتیم میرفتیم خونه عمه زهرا 7 بار ناد علی برات خوندم و گفتم شاید ایشالله زودتر خوب شی دیگه واقعا داشتم داغون میشدم تو اون همه سر و صدا خوابت برده بود و نمیتونستی چشماتو باز کنی اونجام هیچی نخوردی غیر از 1موزآخرشب که داشتیم برمیگشتیم دیگه واقعا حالت بد شده بود تنت مثل کوره میسوخت فکر کنم حزیونم میگفتی بلاخره راضیت کردم یکم استامینوفن خوردی تو ماشین تا خونه اشکام میریخت نمیدونستم چیکارت کنم رفتیم یه عطاری که میدونستیم 24 ساعته بازه روبروی حرم امام مهربونیا اشکم همینطور میریخت و دلم حسابی شکست گفتم خدایه امام رضا بچه مو بخودت میسپارم اومدیم خونه حالت خیلی بهتر شده بود تبت اومده بود پایین و اشتهاتم باز شده بود گفتم فرنی میخوری؟ گفتی آره ذوق مرگ شدم رفتم تو آشپزخونه جوشونده ها رو گذاشتم رو اجاق و سریع آرد برنج و شیرم ریختم تو قابلمه و فرنی رو درستیدم چند تا نبات از سفره صلوات وچند تام از حرم داشتم اونارم اندختم تو فرنی و جوشنده ،یه بشقاب فرنی خوردی ولی یه قورت بیشتر جوشتده رو نخوری ولی بازم خدا روشکر میکردم کلی خوشحال بودم که اقلا یکم چیزی خوردی با خودم میگفتم باید تا صبح بیدار باشم احتمالا خوابش نبره ولی خدارو شکر خوابیدی تا صبح ساعت 8بیدار شدی باز داشتی داغ میشدی شربتتو دادم و دوباره خوابیدی تا 11 الحمدلله ازوقتی بیدارشدی بهتری ناهارم چلو ماهیچه درستیدم ناهارم خوب خوردی ولی احساس میکنم یکم لاغر شدی ولی خدارو شکر میکنم تنت سالم باشه و باز پاشی برام شیطونی کنی لاغریت اصلا مهم نیست از بعد از ظهر تقریبا بهتری و یکم داری شلوغی میکنی البته شربتاتو قطع نکردم چون نزدیک ساعت شربتت که میشه باز بی حال میش راستی عسلم از صبح یکم جوشنده خوردی و 2 استکانم آب پرتقال برات گرفتم که خوردی امیدوارم ای ویروس لعنتی زودتر از خونه ی ما بره بیرون عمه بی بی زهرا برات یه حباب ساز سوغاتی آورده بود عکسشو میذارم برات دیشب که اینقدر حالت بد بود هیچی نفهمیدی ولی از صبح داری باهاش بازی میکنی امشبم مامان جونِ اکی جون اینا دارن میرن تهران 3-4 روزه تنها میشیم البته خاله فایزه هست ولی خب هیچکی مامان آدم نمیشه امیدوارم تن همه نی نی ها همیشه سالم باشه و شادی و خنده رو لباشون و دل مامانا هم خوشحال از این شادی و هیچ بچه ای روی زمین مریض نباشه وهمه مسافرا به سلامتی به خونه هاشون برگردن
الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی امیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
راضیم به رضای تو ای پروردگار مهربون
مامان فدات شه که 1روزه اینقدر لاغر شدی
پ ن:تنها شیطونی که دیشب کردی این بود که خودت رفته بودی سراغ چمدونای عمه جون و این فیله رو انتخاب کرده بودی وآوردیش پیش من عمه هم اینطوری شده بود بعدشم مُرده بود از خنده میگفت اینو تو از کجا پیدا کردی وروجک ،احتمالا چیزای دیگه ای هم برات آوردن که بعدا عکساشو میزارم جیگرم