سیدمحمدپارسا جونسیدمحمدپارسا جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
حلما سادات جونحلما سادات جون، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

♥پارســـــا وروجـــکــــــــ♥

تـــــــــــــاب گردون

پارسا جونم  مثل همه بچه ها علاقه زیادی به تا بازی داره اوایل رو تاب میشست و منم مجبور بودم بیام پیشش و تابش بدم اگه کار داشتمم بهم اجازه نمیداد که برم سراغ کارم هرچقدرم سعی کردم بهش یاد بدم که چجوری خودش تاب بخوره ولی نشد آخه فکر کنم هنوز یکم زوده ،تا اینکه بچم باز از خودش خلایقیت بروز داد و این شده روش تاب خوردنش         مثل اسب میشینه روشو خودشم تاب میخوره  و اینم تاب گردون که خودش کشفش کرده و کلی ذوق میکنه با اینطور تاب خوردن   تابشو میچرخونه ومیچرخونه تا همه طناب تابش پیچ بخوره دورهم بعد یهویی ولش میکنه تابشم تند و تند میچرخه و اونم غش و ریسه میره و...
8 آذر 1392

دعای سلامتی آقا امام زمان (عج)

پارسای عزیزم امروز در سن 3سال و 5ماه و 22روزگی تونستی به تنهایی و بدون کمک من  وخودت از حفظ،دعای سلامتی امام زمان (عج) رو بخونی     قربونت برم پسر زرنگم در ازای یاد گرفتنِ خوندن دعای سلامتی آقا امام زمان(عج) این برچسبارو بهت جایزه دادم و تو هم همه رو چسبوندی رو تختت البته این جایزه ها هیچ ارزشی در برابر کار خوبی که تو انجام دادی نداره ایشالله که خود امام زمان (عج)حافظ و نگهدار سرباز کوچولویه خودشون باشند تاریخ امروز 92/8/29 مصادف با هفتمین روز شهادت حضرت ابا عبدلله الحسین (ع) است پ ن:خیلی دوست میدارم که فایل صوتی خوندن پارسا جونو بذارم تو وبلاگش پس از دوستانی که بلدن خواهش میکنم به منم یا...
29 آبان 1392

عکسای خوشگل 2

 پارسای گلی مهندس با عینک بابا جونش  عشقم در 7ماهگی      10ماهگی عزیزدلم  9ماهگی جیگرم  پارسا جونم در 3سال و 4ماهگی دوستای عزیزم اگه میخواین مثل من ،عکسای خوشگل برای کوچولوهای نازتون درست کنین به این سایت برین http://www.scrapee.net ...
29 آبان 1392

عکسای خوشگل

7ماهگی عشق مامان 10ماهگی نفس مامان 20 روزگی جون دلم اینم که ماه مهربونم عزیزِ جونم در 1/5سالگی پسر طلای مامان در 4ماهگی این عکسارو همشو امروز خودم درستیدم خیلی هستند که چندتا شو فعلا برات گذاشتم وبقیه شو بعدا کم کم برات میزارم خوشگل شدن  ...
27 آبان 1392

خواب

سلام عزیزم  امروز برای دومین بار در طول عمر 3/5 ساله ت تنهایی و بدون بودن من کنارت خوابیدی و خوابت برد دفعه اولش تو 6ماهگیت بود که از تلویزیون داشت مراسم روز تاسوعا رو از مسجد اعظم زنجان نشون میداد من داشتم اشک میریختم و تو رو هم جلوی تلویزیون دارزت کرده بودم بعداز چند دیقه دیدم چشمایه نازت سنگین شدن و خوابت برد غیر از اون یادم نمیاد هیچ وقت دیگه تنهایی خوابیده باشی تا وقتی که شیر میخوردی همیشه در حال شیر خوردن خوابت میبردبعداز اینکه از شیر گرفتمتم باید اینقدر با گوشای من یا بابا جونت بازی بکنی و نازشون کنی تا خوابت ببره یا هم اینکه تو ماشین باشیم که اکثر اوقات ماشین برات حکم گهواره رو داشته و داره  امروزم از صبح زود که بی...
27 آبان 1392