سیدمحمدپارسا جونسیدمحمدپارسا جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
حلما سادات جونحلما سادات جون، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

♥پارســـــا وروجـــکــــــــ♥

خانواده ی هنر مند:)

سلام نفسم جمعه92/9/15جلسه آل یاسین خونه مامان جون بود ومن از 3روز قبلش شروع کردم به بافتن یک عدد جلیقه جدید که برای جمعه تموم شد وتو جلسه تنت کردی خیلی بهت میاد ماه من  مبارکت باشه اینم عکسش اینم پشتش اینم چندتا عکس از پدر وپسر هنرمند که مشغول خمیر بازیند به همراه تماشای سی دی آریا   اینم نتیجه هنرمندیاشون یک عدد گاو  واونم که خود آریاست که از روی سی دیش درستش کردن بانمک شدن گاوش که خیلیم گاو نیست فکر کنم بیشتر شبیه بز شده ولی خب به هر حال پسرک ما چند دقیقه ای نشسته بود دست از ورجه وورجه برداشت تا بعد پ ن :جلسه آل یاسین مورخ92/9/22جمعه شب خونه خودمون بودخیل...
25 آذر 1392

تولد باران جونم مبارک

وووووووواااااااااای خیلی خوشحالم امشب شب تولده دوست عزیزو مهربونم باران جون ست بارانم برایت بهترینها را آرزو میکنم امیدوارم که سال آینده سه تایی وبا نی نی نازت جشن تولد بگیری دوست آذری و خواهر مهربونم خیـــــــــــــــــــــــــــــــــلی دوستت دارم و تولدت رو بهت تبریک میگم   امشب چه شبی روشن و زیبا و مصفاست / احسنت، به این جشن دل انگیز که برپاست گویا که گلی پای نهاده ست به گیتی / کز فرّ و شرف، آبروی جمله ی گلهاست . . . تولدت مبارک امشب برای روز تولدت یک سبد ستاره می چینم تکه ای ازماه را و یک شاخه نیلوفر تو متولد می شوی و من برایت لبخند می زنم ” تولدت مبارک ” روز تولد تو روز نگاه باران بر ش...
18 آذر 1392

دوسِـــــــــــــت داااااااارمـــــــــــ

پارسا تو اتاقش من تو آشپزخونه پارسا:مامان جون خیـــــــــــــــــــــــــلی دوســـــــــــــــــــــــِت داااااااااااااااااااارم من:قربوووووووووووونت برم الهـــــــــــــــــــــــــــــــــی من :عاشقتم،دیوونه تَم  پارسا بدو بدو به سمت آشپزخونه :نه مامان جون دیونم نباش دیونم نباش دوباره پارسا تو دستشویی من تو آشپزخونه :مامان جون خیلی دوســــــــــــــــــــِت دارم  من:چی؟!؟!؟!؟ پارسا از تو دستشویی:دوست دارم دوست دارم من :قربونت برم الهی مادر، منم عاشقتم- دیونتم پارسا از تو دستشویی :نه مامان جون دیونم نباش دیونم نباش  این مکالمات چندین بار در روز بین من و پارسا  در جاهای مختل...
14 آذر 1392

تولدم مبارک

واااااااااااااااااااای وااااااااااااااااای واااااااااااااااااای خیـــــــــــــــــــلی خوشحالم بخاطر همه داشته هام خدای مهربون و خوشگلم رو شکر میکنم خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا شکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرت بخاطر وجود همسر مهربون و دوستداشتنی و صبورم بخاطر خانواده گلم که هرکاری ازدستشون بر بیاد دریغ نمیکنن و همیشه پیشمن بخاطر وجود پارسای گل و عاقل و قدر شناسم(ازدیروز یکسره تو خونه داد میزنه میگه مامان جون دوســـــــــــــــــــــــــــتت داااااااااااااااااااارم)الهی من فدای اون صدای نازو مهربونت بشم جیگر گوشم بخاطر داشتن دوستای خوب و مهربونم  شادی جونم وباران عزیزم ...
11 آذر 1392

عصـــــــــــــرپاییزی

سلام نفسم ببخشم مامان جون همیشه یکروز عقبم تو ثبت و بروز کردن مطالب وبلاگت دیروز ناهار قارچ برگر درستیدم واز دستور دوست جونم (شادی جون مامان تینا و رایان) استفاده کردم خیلی عالی شده بود پارسا یکسره میگفت مامان چی درست کردی بیار بخورم دیگه!!!!همسریم وقتی از در اومد تو میگفت عجب بویی پیچیده چقدر خوشمزه ست چی درست کردی خلاصه برگر هارو  با قارچ سرخ شده و یکم پنیر پیتزا و گوجه و خیار شور و کاهو تو نون همبرگر ساندویچ کردم و آماده شدیم بریم بیرون هوا دیروز خوب بود(نه که بهاری! ولی خب خیلیم سرد نبود) متأسفانه از غذامون عکس نگرفتم چون خیلی عجله داشتیم آخه اینجا خیلی زود شب میشه یعنی دقیقا ساعت4:15دیگه تاریک میشه  رفتیم پارک ملت ه...
10 آذر 1392

عصر جمعه

دیروز برای ناهار که چه عرض کنم برای عصرانه رفتیم رستوران احسان آخه اینقدر دیر صبحانه خورده بودیم که ناهارمون شد عصر پسملی هم حسابی خوشگذروندو داشت خودشو میترکوند اینم یه عکس از پسری در حال خودکشی قربونش برم تا دید دارم ازش عکس میگیریم سریع دهنشو بست اینطوری بقیه عکسا در ادامه مطلب   تست سلامته ژله و کارامل البته اول با انگشت بعدشم رفتیم پارک البته دیگه شب شده بود تا بعد ...
9 آذر 1392