خونه ی پارسا وروجک هزارتا قصه داره!!!
این روزا پارسای عزیزم داره دوران نقاهت سرماخوردگی رو میگذرونه از هفته پیش کارای محیرالعقول پسرم شروع شده بود هرجا از خونه رو که از دید خودش مناسب بود تبدیل میکرد به خونه برای خودشو اینطوری خودشو سرگرم میکرد ومشغول بازی میشد منم بدم نمیومد و بهش چیزی نمی گفتم چند باریم مهمونه خونش شدم اونم حسابی ازم پذیرایی میکرد بد بختی اینجا بود که اگه کاری داشتم هم بهم اجازه نمیداد از خونش برم بیرون ومیگفت مامان جون شما بشین تو خونه من ،من میرم کارتو انجام میدم خونه هایی که میساخت ابعاد و اندازه های مختلفی داشت بعضیاشونو محکم ومطمعن درست میکردمثلا با چادر و آباژور و میز عسلی و چترو ........بعضیاشونم به یه فوت بندبود خلاصه هر جوری بود خودشو سرگر...
نویسنده :
مامان جونی
3:11